جان فدا|خوابی که تعبیرش شهادت سردار سلیمانی شد/ گفت «ما مهمان داریم با لباس های سوخته»پرسه زنان کلمه زیر و زبر می کردم و کوچه و پس کوچه ها را گز، راستش از بازخوانی یک دیدار می آمدم و یک دل نه صد دل به قول دهه های امروزی شیفته مرام و معرفتش شده بودم. حال و هوایی که به رغم رد سرما بر تنم تیرماه تابستان را تداعی می کرد، تابستانی که یک همدان در تب و تاب بود و باز هم عین همیشه تاریخ، تاریخ ساز شده بود. وای یاد پارسال نه، پری سال هم نه اما پسین پری سال بدجور جلوه گری می کند، تابستان به گیلاس نشسته و دقیقه های فواره شده در صفحه حوض و التهاب دیدار یک طرف؛ طنین صدا و روح بلند به عرش نشسته هم یک طرف، محبت پدرانه که دیگر هیچ. اصلا نمی دانم باید از ساعت خوش 4 تیرماه یا سال نکوی 97 بگویم یا بخت بلند ملاقات کنندگان، نمی دانم کدام خصلت تمام عیار انسانیت را به واژه بدل کنم و حرف به حرف بچسبانم، انگاری حرف بسیار است و آسمان بارانی بارانی. آسمان تر شده که حکمت دارد، یکی دو روز چوب خط بزنی به بامداد همان جمعه و غوغای عرش و فرش می رسی اما بازخوانی ملاقاتی به ذلالی آب روان و به یادماندنی تر از هر یادگاری هم مجال می خواهد قدر چشم بر هم زدنی و مهمان خلوص شدن. مخلص کلام من و پرسه های پس و پسین مصاحبه می شود یک دل شیفتگی و یک عمر سرسپردگی آن هم بر آستانی از یاران اربا اربا شده عصر امروز. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |